سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شبی تنها


 


شبی تنها

میان موجی از احساس

نوشتم قصه ای زیبا

ز شبهای غم و باران

نوشتم خاطراتم را

به روی لوحی از احساس

به یاد روز بارانی

به یاد لحظه ی آخر

به یاد آن نگاه گرم و شیرینت

شبی تا صبح لرزیدم

قدمهایت به یادم هست

و اما در کنار تو

قدمهایم که گویی در سرای نور

زمین را لمس میکردند

و من دور از تمام این جدایی ها

برایت گریه میکردم

 



[ پنج شنبه 94/10/10 ] [ 3:57 عصر ] [ aram ] نظر

98love